نمی دانم کارتون مارکوپولو خاطرت هست؟ داستان تاجر ایتالیایی که جهانگرد بود و مسافر جاده ابریشم، من به خصوص چند ضلعی های چشمها خوب یادم است که با مانگاهای کنونی خیلی توفیر داشت. اما در عالم بچگی چه آزار دهنده بود تکه های مستندی که کارتون را قطع می کرد و مردم این سرزمینها را نشان می داد با صورتهای چین و چروک خورده و کج و کوله و بازارهای شلوغ، همه عقب مانده از فن آوری و بهداشت.
و تازه حالا می فهمم که این تکه ها چه جواهری بوده و چه زیاده نعمتی برای یک کارتون آن هم ژاپنی.
داستان سفرهای مارکو به سرزمینهای ناشناخته هر چند همراه با وقایع خشونت بار و دردناک بوده است ولی مارکو تاخت و تاز مردان اسب سوار مغولی را با توصیف مکانهای زیبا و آواز شنهای بیابان ترکیب میکند تا بتواند فرهنگ اصیل مردمان شرق را به مردم غرب معرفی کرده باشد.
شماره مجوز:58729
مجموعه کامل این کارتون خاطره انگیز با کیفیت عالی اشانتیون مجموعه کارهای مستربین
جوانی بود به اسم گری گالیور که از روی نقشه به جا مانده از پدرش و برای پیدا کردن او راه افتاده بود و سر از یک جزیره ناشناخته درآورده بود که آدمهایش به اندازه انگشتان دست بودند.
و آنوقت با آن آدمها، (لیلیپوتیها) رفیق شده بود و آنها هم به او در جستوجویش کمک میکردند.
رفقای لیلیپوتی گالیور، پنج تا بودند: یکی پادشاهشان بود که اسمش پمپ بود و شکم گندهای داشت و همیشه خودش را جای بابای گالیور حساب میکرد؛ یکی فلرتیشیا که دختر شاه و موطلایی بود؛ یکی دیگر که از بقیه عاقلتر و قدبلندتر بود؛ یکی بانکو، تنها لیلیپوتیای که کلاه نداشت؛ و بالاخره گلوم با آن تکیهکلام مشهور «من میدونم» که همیشه آیه یأس بود.
Glum که در اصل به معنای افسرده است، اسم یکی از شخصیتهای «ارباب حلقهها» هم هست. یک آدم عوضی هم بود به اسم کاپیتان لیچ که فکر میکرد آن نقشه، نقشه گنج است و مدام دنبال گالیور بود. همین هفت تا کاراکتر، به اضافه سگ گالیور که تگ نام داشت، همه ماجراها را پیش میبردند و ما را میخکوب خودشان میکردند.
این کارتونی بود که ویلیام هانا و جوزف باربرا در سال ۱۹۶۸ با الهام از رمانی به همین اسم ساختند. البته کارتون، ربط خیلی زیادی به داستان اصلی نداشت. فقط اسم، یکی بود و ایده سرزمین لیلیپوت و آدمهای کوچکش. وگرنه هیچ کدام از آن شخصیتها و ماجراها در اصل رمان نیست.
اصل «سفرهای گالیور» را جاناتان سویفت انگلیسی در ۱۷۶۲ نوشته و یکی از شاهکارهای ادبیات فانتزی (این هنر اختصاصی بریتانیاییها) به حساب میآید. البته رمان سویفت، در دل داستان فانتزیاش، کلی هم تکه به سیاستمداران احمق روزگار خودش میاندازد و معمولا داستان را در رده ادبیات استعاری هم دستهبندی میکنند.